سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمازگزار محبّت فرشتگان و هدایت وایمان و نور معرفت دارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 96 مرداد 6 , ساعت 7:54 عصر

 

چه کسانی در نوشاندن جام زهر به امام(ره) نقش داشتند؟

برای یافتن پاسخ این سوال به بازخوانی بخشی از کتاب راز قطعنامه می پردازیم تا روند تحمیل قطعنامه 598 به امام خمینی(ره) مشخص گردد.

روزنامه تایمز لندن در بهار سال 1367 می نویسد: "آقای رفسنجانی که اخیرا به سمت جانشین فرمانده کل قوا منصوب شده، در جستجوی راهی است که پیامی برای دولت انگلیس بفرستد...رفسنجانی می کوشد به آیت الله خمینی قبل از مرگش بقبولاند که جنگ با عراق، جنگ بیهوده ای است و اگر رفسنجانی بتواند به پیروزی های کوچکی در جبهه دست یابد به وی اجازه پایان جنگ داده شود."

حسین علایی جریان ملاقات روز 27 خرداد 67 آقای هاشمی با امام خمینی(ره) را از زبان خود آقای هاشمی چنین نقل می کند: " به اتفاق رئیس جمهور و احمد آقا به خدمت امام رفتیم؛ وضع جبهه ها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند...به امام گفتم برای ادامه جنگ فرماندهان از ما امکانات و وسایلی را می خواهند که ما در شرایط فعلی کشور، بودجه لازم برای تهیه آنها نداریم. امام گفتند بروید از مردم مالیات بگیرید. به ایشان گفتم این کار را قبلا کرده ایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است. امام گفتند خب استغراض کنید. پس از این مسئله به امام گفتم نیروهای مردمی به جبهه نمی آیند. امام گفتند من برای حل این مشکل به مردم حکم جهاد می دهم. گفتم در کشور ارز نداریم تا بعضی نیازهای جنگ را از خارج خریداری کنیم. امام گفتند برای آن راهی پیدا کنید. بروید نفت پیش فروش کنید."

از عبارات فوق مشخص می شود که قبل از آنکه آقای محسن رضایی نامه دوم تیرماه 67 خود را بنویسد و پیش از آنکه دولت در تیرماه سال 67 اعلام کند توان اداره جنگ از نظر اقتصادی را ندارد و...این موارد پیشاپیش از سوی آقای هاشمی رفسنجانی بیان شده بود!

آقای هاشمی در این ملاقات دو مطلب را مطرح کرده است: 1- به امام گفته که بودجه و ارز لازم برای تهیه امکانات خواسته شده توسط فرماندهان نظامی را نداریم. امام می گوید بروید نفت پیش فروش کنید و از مردم مالیات بگیرید؛ هاشمی می گوید" این کار را قبلا کرده ایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است."

بر خلاف ادعای فوق، آقای هاشمی در تاریخ 6 آذر 1366 در نماز جمعه تهران با اشاره به مانورها و اجتماعات مردم، در سراسر کشور می گوید: "فعلا از مردم حضور- داوطلبانه خواستیم و هنوز از لحاظ مالی و نیرو به مرحله بسیج عمومی نرسیده ایم. البته ما نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم ولی اگر کمک های مالی مردم و حضور داوطلبانه از لحاظ نیرو برنامه جنگی را تامین کند، شاید نیازی به بسیج عمومی قانونی و بستن مالیات رسمی برای جنگ پیدا نکنیم؛ ولی شاید در آینده دورتری چنین چیزی پیش آید."

وی در مصاحبه ای نیز که در تاریخ 24 آذر66 با روزنامه کیهان انجام می دهد، اظهار می دارد: "در درون جامعه، امکانات مالی فراوانی می بینم که طبق محاسبات در مرحله اول به صورت دواطلبانه می تواند این مرحله از جنگ را اداره کند منتهی پیش بینی کرده ایم که اگر دواطلبانه به اندازه کافی نبود، از حقی که نظام – میتواند- در موقع جنگ مالیات جنگی وضع کند، استفاده کنیم. در کل دنیا کسانی که مبتلا به جنگ می شوند، از همان اول مالیات جنگی برقرار می کنند چرا که خرج دولت در زمان جنگ مثل خرج در زمان صلح نیست...این آهنگی که الان جهاد مالی دارد به شرط این که همه جامعه را در بر بگیرد...این کافی است و نیازی پیدا نمی شود که مالیات دیگری قرار دهیم."

پس مشخص است که دولت تا تاریخ 24آذر 66هنوز نیازی به گرفتن مالیات جنگی از مردم حس نکرده است و چنین اقدامی نیز انجام نداده و جناب هاشمی نیز در "آینده دور" احتمال گرفتن مالیات جنگی را می دهد از سوی دیگر قبلا (فصل های پیشین کتاب) اشاره کرده ایم که دولت در آذر ماه 66 حدود 6 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشته است و هیچ صحبتی از بحران پولی و ارزی در میان نبوده است، حال از جناب هاشمی باید سوال کرد چگونه ظرف مدت شش ماه (از دی ماه سال 66 تا خرداد ماه سال 67)هم شش میلیارد دلار ذخیره ارزی را استفاده کرده ایم هم پول حاصل از نفتی که در مدت این شش ماه فروخته ایم را خرج کرده ایم، و هم از مردم حداکثر مالیات جنگی را طی مدت این شش ماه دریافت کرده ایم؟! البته به شرطی که جناب هاشمی بتواند اثبات کند که طی این شش ماه اصلا مالیات جنگی از مردم اخذ شده باشد!

لذا با توجه به موارد فوق، مسئله نداشتن پول و ارز برای تهیه امکانات مورد نیاز جبهه ها خلاف واقع بوده و صحت نداشته است.

2- آقای هاشمی در دیدار فوق به امام می گوید که نیروهای مردمی به جبهه نمی آیند!

نه در سال66 و نه در سال 67 هیچ گاه روند اعزام نیرو به جبهه قطع نشده و خود جناب هاشمی در مصاحبه 24 آذر 66 خود می گوید: " مانورها نشان داد که از نظر نیروی انسانی رزمنده- غنی هستیم."

وی در جلسه 11 دی 66 با فرماندهان جبهه شمال غرب، می گوید: "الان یک میلیون سرباز داریم که باید تدارک شوند."

ایشان همچنین در یادداشت 5 اردیبهشت 67 خود می نویسد: "در جلسه شورای عالی پشتیبانی جنگ درباره اعزام نیرو به جبهه بحث شد گفتند سطح اعزام خوب است."

نتیجه آنکه، "نرفتن نیروهای مردمی به جبهه" نیز یک ادعای به کلی عاری از حقیقت بوده است.

غیر از جلسه 27 خرداد 67 که امام به آقای هاشمی دستور ادامه جنگ و مقاومت در برابر دشمن را می دهند؛ پیش از آن نیز در هفتم خرداد 67، امام خمینی طی پیامی فرموده بودند: "رزمندگان عزیز و دلاور ما اعم از ارتش، سپاه و بسیج، با تیکه بر ایمان و سلاح و امید به نصرت حق و با حمایت بی شائبه مردم، به نبرد و دفاع مقدس خود ادامه دهند و عزم ها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند و با همت خود افتخار و نصرت و پیروزی را به ارمغان آورند که سرنوشت جنگ در جبهه ها رقم می خورد، نه در میدان مذاکره ها."

اما آقای هاشمی بی توجه به فرامین و نصایح امام در یادداشت 31 خرداد 67 خود می نویسد: "با دکتر –حسن- روحانی درباره کیفیت ختم جنگ یا کیفیت جنگیدن با بسیج امکانات، بحث طولانی داشتیم."

یعنی آقای هاشمی علی رغم آنکه امام حکم به ادامه مقاومت داده، ولی باز هم به دنبال رایزنی با اشخاص مختلف برای منصرف کردن امام است.

ایشان در یادداشت 4 تیر 67 می نویسد: "در ساعت هفت صبح، آقای محمد فروزنده(رئیس ستاد کل سپاه) اطلاع داد دشمن در طلاییه خط ارتش را شکسته و از پد خندق و از پد شرقی جزیره-مجنون- از کمین عبور کرده و در خط درگیرند و تعدادی از مصدومان شیمیایی را به اهواز آورده اند...برای اخذ آخرین نظریه به زیارت امام رفتم؛ گفتند مقاومت تا آخرین حد...عصر دوباره سران قوا در دفتر آقای موسوی اردبیلی جلسه داشت. قرار شد برای تکمیل حجت بار دیگر با امام مذاکره شود. با آقایان خامنه ای، احمد آقا و موسوی اردبیلی به زیارت امام رفتیم. نماز مغرب و عشاء را با ایشان خواندیم. توضیحات لازم را درباره وضع جنگ و عواقب احتمالی ادامه جنگ دادیم. باز هم ایشان تاکید بر تداوم جنگ داشتند."

هماهنگونه که مشاهده می شود آقای هاشمی علی رغم تاکید چندباره امام بر تداوم مقامت و علی رغم حکم صریح چند باره ایشان، بازهم به هر وسیله ای چنگ می زند تا از اجرای حکم امام شانه خالی کند و به هر صورتی هست، ایشان را به سازش بکشاند.

9تیر67:

" شب سران قوا در دفتر بنده جلسه داشتند. درباره جنگ و راه های ختم جنگ و نحوه ادامه جنگ مذاکره شد. به نتیجه قاطعی نرسیدیم."

وقتی آقای هاشمی می گوید به " به نتیجه قاطعی نرسیدیم" یعنی که نتوانسته نظر خودش –ختم جنگ- را به سایر اعضاء بقبولاند.

10تیر 1367:

"عصر احمدآقا آمد درباره راه های ختم جنگ مذاکره کردیم."

امام خمینی(ره) علی رغم اینگونه تحرکات جناب هاشمی، در تاریخ 13 تیر 1367 طی پیامی می فرمایند: "این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هرشکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم) است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم."

آقای حسن روحانی نیز در مصاحبه ای به بی اعتنایی جناب هاشمی به دستورات امام خمینی چنین اعتراف می کند: "شرایط ما به گونه ای بود که در تیر ماه 1367به مرحله خاصی رسیدیم. جلسات متعددی با فرماندهان نظامی در جبهه گذاشته شد که یک جلسه بسیار مهم در اهواز بود. آقای هاشمی در آن جلسه به عنوان فرمانده جنگ و من به عنوان رئیس ستاد قرارگاه خاتم الانبیاء و رئیس پدافند هوایی حضور داشتم. آقای هاشمی از فرماندهان در مورد نیازهایشان و اینکه آیا می خواهند جنگ را ادامه دهند یا خیر، صحبت کردند. آنها گفتند که ما میخواهیم جنگ را ادامه دهیم ولی امکانات می خواهیم...بعد از آن جلسه من و آقای هاشمی به تهران برگشتیم. تصمیم آقای هاشمی این بود که اگر امام قصد پایان جنگ را داشته باشد، ودش به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، آتش بس یا پذیرش قطعنامه را اعلام کند...به او گفتم اگر امام این پیشنهاد را بپذیرد، شما کار مهمی کرده اید."

همانگونه که از روایت آقای حسن روحانی نیز مشخص است، تنها چیزی که برای آقای هاشمی اهمیت نداشته، اجرای دستورات امام بوده و ایشان صرفا به دنبال متقاعد کردن امام به سر کشیدن جام زهر قبول قطعنامه بوده است. باز هم ادامه تلاش های آقای هاشمی در این راستا را پی می گیریم:

یادداشت 17تیر 1367: "بعد از ظهر به سوی قم حرکت کردیم. ساعت 30/5رسیدیم. آقای منتظری منتظرم بود. تا ساعت 30/8شب با ایشان درباره جنگ و مسائل جاری کشور مذاکره کردیم. ایشان هم معتقد به لزوم ختم جنگ از طرق سیاسی است."

یعنی آقای هاشمی همچنان تلاش می کند تا تعداد بیشتری از مسئولان کشور را با مواضع خود همسو و هم جهت کند تا بهتر بتواند با اعمال فشار به امام ایشان را وادار به پذیرش قطعنامه کند. این زمانی است که سه روز پیش ازآن، امام خمینی هرگونه تردید در ادامه جنگ را خیانت به رسول الله نامیده بود.اما آقای هاشمی با سرسختی هرچه تمام تر این رویه را دنبال می کند که در نهایت نیز موفق به این کار می شود.

جالب است بدانیم شبکه تلویزیونی ای. بی. سی آمریکا در اسفند 66 به نقل از منابع دیپلماتیک اعلام داشته بود: "سفیر ایران در سازمان ملل(محمد جعفر محلاتی) روز 13 اسفند 1366 با تسلیم یادداشتی به شورای امنیت اعلام نمود که ایران قطعنامه 598 درباره آتش بس میان ایران و رژیم بعث، عقب نشینی نیروهای طرفین به مرزهای بین المللی، تبادل اسرا و تشکیل کمیسیونی جهت شناسایی آغازگر جنگ را پذیرفته است و خاویر پرز دکوئیار را برای ترتیب دادن به آن به منطقه دعوت کرد."

باید دید چه کسی چنین ماموریتی را به محلاتی داده بود؟ به نظر می رسد که پاسخ مشخص است. همان ها که از سال61 به دنبال صلح از طریق مذاکره با صدام حسین بودند و از 13 اسفند 66 قطعنامه را رسما پذیرفته بودند؛ اما در مصاحبه ها و سخنرانی هایشان در بین مردم و در واقع برای فریب مردم- موضعی خلاف آن می گرفتند.

محسن رضایی در سال 1387 طی مقاله ای به این جریان چنین اشاره می کند: "ایران قطعنامه 598 را به صورت مشروط پذیرفت ولی بنابر دلایلی آن را اعلان نکرد...لذا از هر نوع اظهار نظر منفی در مقابل قطعنامه جلوگیری شد...در جلسات خصوصی با سران کشورها، آن را یک قدم مثبت تلقی می کرد و فعالیت های مقدماتی در سازمان ملل را برای پذیرش آن شروع کرده بود."

آنچه را که محسن رضایی نقل کرده همان زد و بند پنهانی برخی ازآقایان با دولت های خارجی است که به دور از چشم امام خمینی(ره) و بدون اطلاع ایشان صورت پذیرفته بود.

آقای هاشمی در تاریخ 27 تیر 1367( روز اعلام پذیرش قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی ایران) اعلام می دارد: " تا قبل از حادثه سقوط هواپیمای مسافربری ایران ایر توسط آمریکا( در تاریخ 12 تیر 67) بحث در زمینه پذیرش قطعنامه 598 اصلا مطرح نبود در حالی ما دیروز عصر (یعنی 26 تیر 67) به نتیجه نهایی رسیدیم و از شب گذشته نیز در صدد اعلام آن به سازمان ملل برآمدیم."

محسن رضایی در خصوص برخی از فشارهای وارده توسط آقای هاشمی به امام، می گوید: "آقای هاشمی به امام گفتند که اگر جنگ را تمام نکنیم، ارتش عراق دوباره خوزستان را می گیرد؛ اما امام مقاومت می کرد."

وی در جای دیگر می گوید: "برخی از مسئولان نظام خدمت امام رفتند و از ایشان تقاضا کردند که شما قطعنامه 598 را بپذیرید؛ اما امام زیر بار نمی رفت.

رضایی باز هم به نقش آقای هاشمی چنین اشاره می کند: "دلیل عمده ای که باعث شد امام قطعنامه را بپذیرد، بر می گردد به دو جلسه فشرده ای که سیاسیون با امام داشتند. من در آن جلسات نبودم ولی آن طور که آیت الله موسوی اردبیلی برایم تعریف می کرد، ظاهرا تلاش های آقای هاشمی و سیاسیون این بود که امام، قطعنامه را بپذیرد و این اصرارها تا حدی بود که امام ناراحت شده بودند و اوقاتشان تلخ شده بود و جلسه را ترک کرده بودند."

آیت الله موسوی اردبیلی نیز طی مصاحبه ای با روزنامه اعتماد در اردیبهشت ماه سال 1383 در مورد جلسه فوق می گوید: "ما رفتیم خدمت امام(ره)، همان جا گزارشی داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه می رفت آقای هاشمی بود. بنابراین، بیشتر گزارش می داد. تنها کسی که حرف نمی زد من بودم؛ زیرا بیمار بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده، آیا باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؟ امام(ره) خیلی صریح و واضح گفتند:نه."

آخرین جلسه ای که هاشمی رفسنجانی حداکثر فشار خود را به امام خمینی(ره) وارد می کند و ایشان را وادار به سر کشیدن جام زهر می کند؛ در یادداشت 23 تیر 1367 وی چنین آمده است: "از سران قوا هستم که برای مذاکره درباره آینده جنگ، با توجه به مسائل اخیر جبهه، عصر به منزل بیایند...ساعت پنج بعد از ظهر، سران قوا و احمد آقا آمدند. وضع جبهه و رویدادها اخیر را گفتم. بعد از کمی بحث سیاست ختم جنگ مورد اتفاق نظر قرار گرفت و دسته جمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم. نماز مغرب و عشاء را با امام خواندیم و به مذاکره نشستیم. جلسه بیش از یک ساعت طول کشید. شرح مبسوطی از مشکلات جنگ و ضعف روحیه و امکانات و عده خودی و قدرت و امکانات دشمن را توضیح دادیم...جزئیات شکست ها را توضیح دادم. ایشان فرمودند راه حل چیست؟ همگی گفتیم ختم جنگ با پذیرش قطعنامه 598 یاشکل دیگر. امام نگران عدم وفای دشمن بودند و ناراحتی مردم حزب الله. که احتمال اول را ضعیف و احتمال دوم را هم در مقابل خوشحالی بخش عظیمی از مردم و آثار مثبت صلح قابل تحمل دانستیم."

هماهنگونه که ملاحضه می شود آقای هاشمی در این جلسه بار دیگر چند مطلب را مطرح می کند:

  • ضعف روحیه برخی فرماندهان و رزمندگان، اما نمی گوید که عامل اصلی این ضعف روحیه، اقدامات تسلیم طلبانه جناب فرمانده جنگ بوده است.
  • ضعف امکانات- جبهه- خودی، اما نمی گوید که مسئولان مربوطه طی سالهای گذشته به طور عمد نیروهای خودی را در مضیقه قرار می دادند تا آنان تن به سازش بدهند.
  • قدرت و امکانات دشمن، اما پاسخ کوبنده نیروهای رزمنده به متجاوزین عراقی پس از پذیرش قطعنامه، نشان داد که قدرت دشمن در مقابل ایمان نیروهای شهادت طلب، تاب مقاومت ندارد.
  • نگرانی امام از عدم وفای دشمن، که جناب هاشمی احتمال آن را ضعیف می دانست!

حمله دشمن به داخل کشور پس از پذیرش قطعنامه ثابت کرد که نگرانی امام کاملا بر حق بوده و جناب هاشمی رفسنجانی آنچه را که امام خمینی(ره) در خشت خام می دیده، قادر نبوده حتی در آیینه نیر آن را ببیند!

  • نگرانی امام از ناراحتی مردم حزب الله، که جناب هاشمی می گوید در مقابل ناراحتی آنها، بخش بزرگی از مردم خوشحال خواهند شد!

در اینجا جناب هاشمی با زیرکی خاصی می خواهد بگوید که اولا مردم حزب الله در اقلیت هستند! ثانیا در مقابل خوشحالی بخش بزرگی از مردم ناراحتی آنها قابل چشم پوشی است. اما بطلان این استدلال ایشان در یادداشت مورخ 27 تیر 67 ایشان، چنین می خوانیم: "شب به خانه امدم. دراعضای خانواده من هم نگرانی از عکس العمل نا متناسب مردم هست."

باید به جناب هاشمی گفت که مگر جنابعالی نگفته بودید که بخش عظیمی از مردم ازشنیدن خبر آتش بس و صلح! خوشحال خواهند شد؟ پس این نگرانی شما از چیست؟ جنابعالی مرتکب چه اقدامی شده بودید که خود و اعضای خانواده تان از"عکس العمل نامتناسب مردم"نگران بودید؟!

  • و بالاخره اینکه جناب هاشمی سعی دارد تا اینگونه القاء کند که همه سران قوا به اتفاق خواهان پذیرش آتش بس شده بودند. این موضوع نیز صحت ندارد. مقام معظم رهبری در چند نوبت به طور تلویحی عدم موافقت خودشان را با رویه آقای هاشمی نشان داده اند. به طور نمونه، ایشان در نماز جمعه مورخ 6 خرداد 1367 می فرمایند: "هیچ کس در صحنه اداره و سیاست کشور، هرگز به سیاست سازش در صحنه جنگ اقدام نکرده و نخواهد کرد."

ایشان همچنین در تاریخ 16 مرداد 1375 در جمع مسئولان وزارت امور خارجه اظهار می دارند: "امام همان وقت هم که در سال 67 جنگ را تمام کردند. بعد از آن موقعی بود که " بعضی از مسئولان" با ایشان رفتند بحث کردند، حرف زدند، "اصرار کردند"؛ ایشان همان موقع هم حاضر نبود جنگ را تمام کند. روحیه امام یک روحیه محکم تسلیم ناپذیر بود."

مقام معظم رهبری طی سخنان دیگری در تاریخ 14 خرداد 1375 می فرمایند: "جنگ، تلفات دارد. جان یک انسان، برای امام خیلی عزیز بود. امام بزرگوار گاهی برای انسانی که رنج می برد، اشک می ریخت و یا در چشمانش اشک جمع می شد. ما بارها این حالت را در امام مشاهده کرده بودیم. انسانی رحیم و عطوف، دارای دلی سرشار از محبت و انسانیت بود. اما همین دل سرشار از محبت، در مقابل تهدید شهرها به بمباران هوایی، پایش نلرزید و نلغزید. از راه برنگشت و عقب نشینی نکرد. همه دشمنان انقلاب در طول این ده سال فهمیدند و تجربه کردند که امام را نمی شود ترساند."

از سوی دیگر آقای هاشمی در یادداشت 18 مرداد67 خود، به داشتن نقش اصلی در ماجرای قبول قطعنامه اعتراف می کند. ایشان که گویا فراموش کرده قبلا چند بار سعی کرده نقش خود را در تحمیل قطعنامه به امام خمینی را پنهان کند، می نویسد: " در اخبار صبح آمد که دیشب خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل سازمان ملل اعلان کرد که از روز 20آگوست(29 مرداد)، آتش بس بین ایران و عراق برقرار می شود. از اینکه من نقش اساسی در ختم جنگ داشتم، احساس رضایت می کنم."

برخلاف جناب آقای هاشمی و برخی از اطرافیان ایشان، که از این نوع پایان جنگ احساس خوشحالی و رضایت می کنند، اکثر ملت مسلمان ایران آن را باعث سرکشتگی و شرمساری می دانستند، همانگونه که امام خمینی نیز از آن تعبیر به سرکشیدن جام زهر کرد.

جناب هاشمی باز هم در خاطرات سال 1366 خود در یک ادعای عجیب، می نویسد: "سرانجام ایران در سایه دست بالا در جبهه ها و دیپلماسی حساب شده، موفق شد خواست خود را به شورای امنیت بقبولاند و حکم متجاوز بودن صدام را قبل از آتش بس بگیرد."

این نیز یک ادعای کاملا خلاف واقع است. باید پرسید که جناب رفسنجانی! شورای امنیت سازمان ملل در چه تاریخی-قبل از برقراری آتش بس میان ایران و عراق متجاوز بودن عراق را اعلام کرد؟!چرا سند این ادعای خود را ارائه نمی کنید؟

برخلاف ادعای آقای هاشمی، رئیس جمهور( حضرت آیت الله خامنه ای) در آذر ماه سال 1366در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی اظهار می دارد: " شورای امنیت با معرفی متجاوز می توانست راه را برای حل مسئله جنگ هموار کند. لیکن آنها علی رغم معرفی ضمنی عراق به عنوان شروع کننده جنگ – در مذاکرات خصوصی خود با ما- همواره از اعلام رسمی آن خودداری کرده اند."

جالب است که آقای هاشمی در اظهاراتی کاملا متناقض با اظهارات قبلی در سخنرانی 19 مرداد 67 خود در سمینار دفاع و تجاوز در مورد قطعنامه چنین می گوید: "قبول قطعنامه از سوی ایران، بدین خاطر بود که به ما قول مساعد دادند که متجاوز را مشخص کنند. اگر ما احساس کنیم که به چنین قولی عمل نمی شود، ممکن است عکس العملی از خود نشان دهیم که عواقب ناخرسندی به دنبال داشته باشد."

یعنی جناب هاشمی به طور ضمنی اعتراف می کند که غربی ها به قول و قراری که با ایشان گذاشته بودند، عمل نکرده اند. یعنی آنها توانسته اند با وعده سرخرمن، آقای هاشمی را ترغیب به پذیرش آتش بس کنند و از طریق ایشان نیز امام خمینی(ره) را تحت فشار قرار دهند.

آقای هاشمی بعدها در مقدمه کتاب "دوازده نامه مبادله شده میان ایران و عراق" نیز به طور غیر مستقیم اعتراف می کندکه فریب شورای امنیت را خورده است. وی می نویسد: متاسفانه معلوم شد که سازمان ملل و شورای امنیت نیز تمایلی به اجرای قطعنامه در شرایط خاص آتش بس ندارند.

حجت الاسلام میر باقری( رئیس فرهنگستان علوم اسلامی) نیز در این رابطه می گوید: " به نظر من باید در لایه های نخبگان و حلقه های مدیریتی کشور، به دنبال جریان های فکری بگردیم که باعث پایان نامناسب جنگ از منظر امام شدند."

آیت الله سید محمد خامنه ای نیز در مصاحبه ای در این باره اظهار می دارد: "همان وضعی که بعدا در باره جام زهر دادن به امام(ره) تکرار شد و یکی دونفر موثر در جنگ، چنین به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بیشتر ندارد و امام ناگزیر به سختی و به تلخی برای حفظ نظام و جان جوانان، جام زهر را نوشیدند و با متارکه جنگ موافقت کردند؛ ولی بعد که خلاف گفته های "امنای خائن" بر ایشان ثابت شد، جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگیرد."

 

انتهای پیام/نج


جمعه 96 مرداد 6 , ساعت 7:52 عصر

نامه محرمانه حضرت امام (ره) به مسئولین در خصوص قطع نامه  

بسم الله الرحمن الرحیم 

با یاری خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبیاء بزرگوار الهی و ائمه معصومین صلوات علیهم اجعمین حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ می‌باشند، صریحاً اعتراف می‌کنند که ارتش اسلام به این زودی‌ها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمی‌دانند و با قاطعیت می‌گویند که یک دهم سلاح‌هایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده‌اند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمی‌شود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می‌نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره می‌شود.

فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته‌ باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزر و اتم -که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است-، داشته باشیم می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می‌گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته آمریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.

این فرمانده مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر می‌رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.

آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند، مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکستهای اخیر از دست داده‌ایم به اندازه تمام بودجه‌ای‌ است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر می‌دانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبروئی داشته باشم خرج می‌کنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول می‌کنیم.

خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظه‌ای با آمریکا و شوروی و تمام قدرتهای جهان سرسازش نداریم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت کردن به اصول اسلامی خود می‌دانیم خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جهان پول و قدرت و حیله و دوروئی ما غریبیم، تو خود یاریمان کن. خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیاء و اولیا و علماء تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را در هم آمیزند و جامعه‌ای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفتهای ابوجهل‌ها و ابوسفیان‌‌های زمان خود مواجه شده‌اند.

خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم غیر از تو هیچکس را نداریم ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما، خداوند از تو می‌‌خواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصیبم فرمائی. گفتم جلسه‌ای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظف باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحا می‌گویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل می‌شود. شما می‌دانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامی‌مان چنین تصمیمی گرفته‌اند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق می‌افتد از دوست بدانید، و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.

روح‌الله الموسوی الخمینی
شنبه 25 تیر67

 


جمعه 96 مرداد 6 , ساعت 6:31 عصر

علت پذیرش قطعنامه و تعبیر جام زهر از سوی امام خمینی ره

نحوه عملکرد حضرت امام(ره) در مورد پذیرش قطعنامه و آتش بس با عراق، نیازمند شناخت دقیق اهداف و انتظارات نظام اسلامی و حضرت امام(ره) از دفاع مقدس در مقابل تهاجم نظامی دشمن و موضع گیری های کلان و بلند مدت ایشان درباره جنگ تحمیلی و بالاخره شرایطی که منجر به پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران شد، می باشد. از این رو به اختصار مطالبی را بیان می نماییم:

الف. اهداف نظام اسلامی از دفاع مقدس الف. هر چند شروع جنگ تحمیل به هیچ وجه با خواست و ارادهء نظام اسلامی ایران نبود، اما بعد از آغاز آن وضعیتی به وجود آمد که نظام انقلابی ایران به عنوان کانون و منادی اسلام ناب محمدی(ص) و تنها سنگر پیکار در مقابل امپریالیسم و استبکار جهانی و امید بخش مستضعفان جهان و نهضت های آزادیبخش، باید مردانه و با تمام قوا در مقابل این تهاجم نظامی ایستادگی می نمود و با دادن درس سختی به متجاوزین و حامیان آنها و احقاق کامل حقوق ایران، درس ایستادگی و مقاومت تا پیروزی را به تمامی ملتهای مورد ستم و نهضت های آزادی بخش جهان، می آموخت. در واقع نظام اسلامی علاوه بر مقاصد مادی مانند بیرون راندن متجاوزین از خاک ایران، محکومیت متجاوز و پرداخت غرامت و ...، اهداف معنوی بسیار بالاتری از تداوم دفاع مقدس تعقیب می کرد که این اهداف برگرفته از اصول و مبانی اسلامی بود؛ از این رو دفاع مقدس نه یک جنگ معمولی بین دو دولت بلکه جنگی سرنوشت ساز بین جهان کفر با جهان اسلام بود که می بایست تا پیروزی قاطع جبهه اسلام و تسلیم استکبار جهانی و رفع فتنه تداوم می یافت. بر این اساس حضرت امام(ره) به صورت مرتب بر تداوم جنگ تا تأمین اهداف مشروع نظام اسلامی تأکید داشتند و می فرمودند: «اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما همچنان ایستاده ایم»

ب. شرایط و اوضاع پذیرش قطعنامه 598 مقاومت، ایستادگی و پیروزی های مکرر ایران در جبهه های نبرد در طول سالهای جنگ به هیچ وجه خوشایند استکبار جهانی نبود از این رو در ماههای آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج رسید و آمریکایی ها عملا و به طور مستقیم وارد صحنه شدند. سکوهای نفتی ما را بمباران می کردند و با هدایت هواپیماهای عراقی بمباران نفت کش ها را تسهیل می کردند. هواپیمای مسافربری ایران را مستقیما منهدم کردند. فرانسوی ها هواپیماهای پیشرفته سوپر اتاندارد و میراژ 2000 در اختیار آنها گذاشتند، روسها مدرنترین هواپیماهای جنگنده و دورپرداز و بلند پرواز و ... را به عراق ارسال کردند. کویت و عربستان سیل دلارهای خود را به عراق روانه ساختند. آلمانیها مواد لازم برای سلاح شیمیایی در اخیتار آنها می گذاشتند. عراق به طور وسیع مناطق مسکونی و جبهه ها را بمباران شیمیایی می کرد و مجامع بین المللی با سکوت خود این جنایات را تأیید می کردند. در نتیجه جنگ از حالت طبیعی خود خارج و به یک نسل کشی گسترده و بدون هیچ گونه ملاحظات اخلاقی، انسانی، حقوقی و ... تبدیل شده بود. (امام خمینی(ره)، دفاع مقدس، سید علی نبی لوحی، ص 408) و از سوی دیگر تحریم های همه جانبه و شدید بین المللی، فشارهای بسیار زیادی در زمینه اقتصادی، نظامی و ... بر مردم و مسؤولین ایران به وجود آورده بود.

ج. پذیرش قطعنامه 598 به مثابه جام زهر در چنین شرایطی حضرت امام(ره) با مشورت مسؤولین نظام و کارشناسان، مصلحت نظام اسلامی را در پذیرش قطعنامه 598 و قبول آتش بس دیدند و لذا باید از آن همه آرمانها و اهداف کلان و بلند مدتی که از تداوم دفاع مقدس انتظار داشتند چشم پوشی می نمودند اما این موضوع گیری جدید به هیچ وجه با روحیات و انتظارات مردم ایران و خصوصا رزمندگان و خانواده های شهدا و ایثارگران هماهنگی نداشت و آنان پذیرش چنین چرخش ناگهانی را نداشتند. افزون بر این، این موضع گیری می توانست تأثیر منفی بر حرکت های انقلابی و نهضت های آزادی بخش جهان نیز داشته باشد. طبیعی است در چنین شرایطی پذیرش قطعنامه و آتش بس، به مثابه کشیدن جام زهری برای حضرت امام(ره) بود که تنها به خاطر رضای خداوند و حفظ اسلام و مصالح نظام اسلامی آن را با جان و دل پذیرا شدند. و لذا در پیام تاریخی خود در مورد پذیرش قطعنامه می فرمایند: «... قبول این مسأله برای من از زهر کشنده تر است ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم ، در شرایط کنونی آنچه موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کرده ام». البته اقدام خالصانهء حضرت امام(ره) هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت شرایط را به نفع نظام اسلامی رقم زد؛ زیرا این موضوع ناگهانی که به هیچ مورد انتظار دشمنان نبود، یکباره دشمن را به موضع انفعالی کشاند و در حالیکه از «ماشین جنگی» برتر و حمایت همه جانبه بین المللی برخوردار بود، با قبول قطعنامه از سوی ایران و حضور گسترده و بی نظیر مردم در جبهه ها، پس از نبردی یک ماهه شکست را پذیرفت و به قبول قطعنامه گردن نهاد و از سوی دیگر باعث شد تا شعار صلح طلبی را از دست دشمنان بگیرد و آنان را کاملا خلع سلاح نماید. و با حمله عراق به کویت و شکل گیری ائتلاف بین المللی علیه عراق، حقانیت ایران در جنگ تحمیلی برای همگان آشکار و دولت عراق به عنوان متجاوز شناخته شد.


جمعه 96 مرداد 6 , ساعت 6:30 عصر


سوال . چرا امام خمینی(ره) پس از فتح خرمشهر به جنگ خاتمه ندادند و

چرا پس از گذشت چند سال با پذیرفتن قطع نامه به جنگ پایان دادند؟


اگر بخواهیم از منظر تاریخ دفاع مقدس و با توجه به تحولات، حوادث و شرایط مختلفی که در دوران هشت ساله دفاع مقدس به وجود آمد، به بررسی این موضوع بپردازیم دو مقطع اصلی را می توان در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی بیان نمود ، عبارتند از : 1 . از شروع جنگ تا فتح خرمشهر 2 . از فتح خرمشهر تا پایان جنگ تحمیلی و البته ممکن است برخی افراد با دیدگاههای شخصی و اهدافی که دارند تقسیم بندی های مختلفی از دروران هشت ساله داشته باشند که لازم است به صورت دقیق این نظریات بررسی و ارزیابی شود. در هرصورت پیرامون جنگ مسائل مختلفی وجود دارد که بررسی آنها در یک نامه ممکن نیست در ادامه به دلیل اهمیتی که تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر داشته به این بحث پرداخته می شود : چرا بعد از فتح خرمشهر که به ایران پیشنهاد اتمام جنگ شد، جنگ تا هشت سال تداوم یافت ؟ جنگ تحمیلى زمانى شروع شد که ایران اسلامى به دلیل وقوع انقلاب، حوادث و مشکلات داخلى و بین‏المللى، به هیچ وجه آماده درگیر شدن در یک جنگ گسترده نبود. در این صورت تنها راه منطقى، دفاع با قدرت علیه متجاوز و بیرون راندن و تنبیه آنان و حصول اطمینان از عدم تجاوز دیگر بود. این مبناى استراتژى ایران در طول جنگ تحمیلى بود و با وجود هزینه‏هاى زیاد جنگ، تا آخرین روز تعقیب مى‏شد. درباره به طول انجامیدن جنگ، دو سؤال مطرح مى‏شود:

1. آیا امکان نداشت جنگ تحمیلى، در مدت زمان کوتاه‏ترى خاتمه یابد؟ به عبارت دیگر در بعضى از زمان‏ها که موازنه نظامى و سیاسى به نفع ایران بود، چرا دولت ایران اقدام به پایان دادن جنگ نکرد؟

2. چه مؤلفه‏ هاى جدیدى در پایان هشتمین سال جنگ وارد معادلات سیاسى و نظامى شد که منجر به آتش‏بس رسمى شد؟

گفتنى است که از دیدگاه کارشناسان و صاحب‏نظران، تنها مقطعى که مى‏توانست جنگ به پایان برسد، بعد از فتح خرمشهر بود؛ اما به دلایل ذیل این امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367ش. (زمان پذیرش قطعنامه 598 شوراى امنیت) ادامه یافت.

الف. بررسى چرایى تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر اگر صلح را مجموعه‏ اى از آتش‏بس، عقب‏ نشینى، تعیین متجاوز، تأمین خسارت‏هاى وارده و... بدانیم، باید بگوییم که در آن زمان، هیچ گونه پیشنهاد صلحى ارائه نشد و شوراى امنیت و دیگران، تنها آتش بس و در واقع حالت نه جنگ نه صلح را توصیه مى‏کردند. در آن زمان طرحى که متضمن صلح واقعى باشد و شناسایى متجاوز و پرداخت غرامت را نیز شامل شود و تضمین براى عدم تعرض مجدّد داشته باشد، وجود نداشت و پیشنهادهاى ارائه شده، تنها در حد آتش بس و مذاکره طرفین بود. این امر با توجه به پشتیبانى یک طرفه و آشکار دولت‏هاى بزرگ و نهادهاى بین المللى از عراق، هیچ گاه نمى‏ توانست شرایط ایران را براى یک صلح واقعى و شرافت‏مندانه محقق سازد. به این ترتیب ایران، دلایل منطقى و عقلانى براى ادامه جنگ داشت. این دلایل عبارت بود از:

1. شرایط ایران براى صلح (شناسایى و تنبیه متجاوز و پرداخت غرامت از سوى عراق).

2. مرزهاى ایران تأمین نداشت و نقاطى در شلمچه، طلائیه، فکه و قصر شیرین در اشغال عراق بود و نیز شهرهاى سومار، نفت‏شهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بود و امکان آزادسازى این نقاط از راه مذکور، غیرمعقول به نظر مى‏رسید و راهى جز ادامه جنگ وجود نداشت.

3. در حالى که نیروهاى خودى، پیروزى‏هاى زیادى کسب مى‏کردند، توقف جنگ و چانه‏زنى در پشت میز مذاکره، براى آزادى نقاط مرزى آزاد شده، صحیح نبود.

4. شهرهاى آزاد شده همچون خرمشهر، به علت حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهدید بود.

5. توانایى کمى ارتش عراق ترمیم شده و با کمک‏هاى همه جانبه دولت‏هاى بزرگ افزایش هم یافته بود.

6. تنها چیزى که ارتش عراق از دست داده بود، روحیه بود که با توجه به روحیه فرماندهى آن (شخص صدام)، این مسئله نیز پس از مدتى قابل ترمیم بود.

7. در حالى که نیروهاى جمهورى اسلامى در نوار پیروزى قرار داشتند، آتش بس و صلح ناپایدار در هنگام قدرت و دادن فرصت مجدد به عراق، زیان‏هایى به بار مى‏آورد. اگر آن روز جنگ متوقف مى‏شد و تجربه‏اى چون مذاکرات سوریه و اسرائیل، بر سر ارتفاعات جولان، فراروى ما قرار مى‏گرفت و ما ناچار مى‏شدیم بر سر سایر مناطق تحت اشغال، پشت میز مذاکره با عراق چانه‏زنى بى‏حاصل کنیم؛ امروز جامعه، مسئولان وقت را شماتت مى‏کرد.

8. عراق در نظر داشت با برگزارى اجلاس سران جنبش غیر متعهد در بغداد و کسب ریاست دوره‏اى این جنبش، براى تحقق خواسته‏هاى نامشروع خود، به ایران فشار آورد؛ ولى ایران با حمله به داخل خاک عراق در عملیات رمضان، این امتیاز مهم و حیاتى را از عراق گرفت.

9. به همین منظور در 20 خرداد 1361ش. جلسه‏ اى در حضور امام خمینى در جماران تشکیل گردید و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظامیان شرکت کننده در آن جلسه، امکان پدافند با توقف روى خط مرزى وجود نداشت؛ زیرا در اغلب نقاط مرزى هیچ گونه مانع طبیعى وجود نداشت و ایجاد استحکامات جدید نیز یک سال به طول مى‏انجامید و طى این مدت احتمال حمله مجدد عراق جدى بود. مهم‏تر این که با تکیه بر اصل متعارف نظامى «تعقیب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر یک حرکت غیراصولى بود. به همین دلیل امام خمینى(ره) پس از تردید اولیه در مورد تداوم جنگ در خاک عراق با استماع دلایل نظامیان و نا امیدى از پذیرش شرایط ایران توسط دولت عراق، با ادامه جنگ و ورود نیروهاى ایران به خاک عراق موافقت نمودند. در هر صورت علاوه بر مطالب فوق، توجه شما را به نکاتى در این زمینه جلب مى‏نماییم.

*از همان آغاز که جنگ تحمیلى بر علیه ایران شروع شد، تنها راه منطقى دفاع با قدرت علیه متجاوز و بیرون راندن و تنبیه متجاوز و حصول اطمینان از عدم تجاوز مجدد او بود. با فتح خرمشهر ما توانستیم قسمت‏هاى عمده‏اى از خاک کشور عزیزمان را از دست عراق پس بگیریم؛ اما شرایط بین‏المللى و منطقه‏اى و کشور عراق حاکى از این بود که تمام علل و عوامل که در شروع جنگ توسط عراق نقش داشتند، هنوز باقى بودند و مطرح نمودن صلح توسط عراق و فشار علیه ایران براى پذیرش آن، تنها یک نوع تاکتیک براى خروج عراق از وضعیت پیش آمده بود. عوامل شروع جنگ توسط عراق عبارت بود از: الف. سیستم بین‏الملل؛ در سطح ابرقدرت‏ها ایالات متحده آمریکا که بر اثر پیروزى انقلاب اسلامى و به دنبال آن جریان گروگان‏گیرى و شکست مفتضحانه عملیات طبس، ضربات پیاپى و سختى از ایران خورده بود، نه تنها از هر حرکتى که متضمن ضربه زدن به ایران بود، استقبال مى‏کرد، بلکه خود درصدد چاره‏جویى براى انتقام و جبران شکست‏هاى قبلى بود. شواهد و دلایل بسیارى وجود دارد که آمریکا مشوق و ترغیب کننده رژیم عراق در آغاز جنگ بوده است. قدرت‏هاى بزرگ مانند فرانسه و انگلیس که روابط عمیق و منافع قابل توجهى در عراق داشتند و از وقوع انقلاب اسلامى نیز به شدت ضربه خورده بودند، بنیه نظامى عراق را تقویت نمودند. دولت‏هاى منطقه خاورمیانه (دولت‏هاى عربى به استثناى سوریه، لیبى و الجزایر) نه تنها به نفع عراق موضع‏گیرى کرده، بلکه از هر نوع کمک ممکن به عراق خوددارى نکردند. آنها وجود انقلاب اسلامى در ایران را خطر بزرگى براى ادامه حکومت نامشروع خود مى‏دانستند.

ب. شخصیت تصمیم‏ گیرنده جنگ یعنى صدام در آغاز تجاوز به ایران داراى سه انگیزه عمده شخصى بود:

1. تلاش براى کسب رهبرى جهان عرب.

2. با استفاه از سقوط شاه که براساس دکترین نیکسون به عنوان ژاندارم منطقه بتواند با شکست ایران، خلأ سقوط شاه را پرنموده، نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازى کند.

3. جبران تحقیرى که شخصا در امضاى قرارداد 1975م. الجزایر متقبل شده بود.

ج. بافت اجتماعى و جمعیتى عراق به گونه‏ اى است که همواره حکومت را دچار بى‏ثباتى و بحران نموده است.

1. پیروزى انقلاب اسلامى ایران موج جدیدى از ناآرامى‏ هاى شیعیان را در عراق به وجود آورد که شامل اکثریت مردم عراق مى‏باشند و خواستار حکومت اسلامى در عراق بودند. نگرانى‏ هایى که دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامى به عراق داشت، عامل مهمى در آغاز جنگ بود. در زمان فتح خرمشهر نه تنها این عوامل از بین نرفته بود، بلکه به خاطر پیروزى‏هاى چشم‏گیر ایران در جبهه ‏ها، شدت یافت. قدرت‏هاى بزرگ و عراق در مقابل خود انقلاب اسلامى را شاهد بودند که توانسته بود در بدترین شرایط بحران داخلى در جبهه‏ ها نیز به پیروزى برسد.

2. بعد از فتح خرمشهر تلاش‏هاى زیادى بین مجامع بین‏المللى و برخى کشورهاى همسایه براى متوقف نمودن پیشروى ایران به داخل خاک عراق و جلوگیرى از شکست کامل ارتش متلاشى شده رژیم بعث صورت گرفت؛ ولى همچنان که گفته شد این تلاش‏ها صرفا براى خروج از بن‏بست پیش‏آمده بود؛ زیرا هیچ‏گونه مکانیزم حقوقى مطمئنى را براى دست‏یابى به صلحى همه‏ جانبه ارائه ندادند. قطعنامه 514 شوراى امنیت به گونه‏اى طراحى شده بود که خواسته‏هاى مشروع ایران را در بر نداشت و به عبارت دیگر شوراى امنیت نشان داد که درصدد مدیریت بحران مى‏باشد و نه حل آن؛ ولى در پایان جنگ مجامع بین‏المللى با مشاهده قدرت اعجازآمیز رزمندگان اسلام در گرفتن دژ تسخیرناپذیر «فاو» عزم راسخ بر اتمام جنگ نموده به ناچار قطعنامه 598 را به نحوى تدوین کردند که در برگیرنده برخى از خواسته‏هاى مشروع ایران بود. بنابراین مجاهدت‏هاى رزمندگان پس از فتح خرمشهر تا ورود به «فاو»، تنها عامل به رسمیت شناختن حقوق ایران و صدور قطعنامه 598 بود.

3. از آن جا که بعد از فتح خرمشهر هنوز بخش‏هایى از خاک ایران در دست عراق بود، لازم بود ما نیز بخش‏هایى از عراق را در دست داشته باشیم تا در موقع مذاکره با دست پر حاضر باشیم.

4. از دلایل دیگر داخل شدن نیروهاى ایران به خاک عراق، خارج ساختن شهرهاى آبادان و خرمشهر از برد توپخانه عراق و فراهم کردن زمینه بازگشت مردم به این شهرها بود.

5. جلوگیرى از استمرار استراتژى هجومى عراق در دریا و هوا؛ زیرا گرچه نیروى زمینى عراق در زمین متوقف و به عقب رانده شده بود، ولى حملات عراق در دریا و هوا ادامه داشت.

6. قوّت این احتمال که با فشار به صدام، زمینه سرنگونى او و نجات مردم عراق و ایران از این حکومت تبهکار فراهم گردد.

7. عدم اطمینان به حکومت بعث عراق و شخص صدام؛ همچنان که این موضوع در آخر جنگ هم ثابت شد؛ زمانى که ایران آتش‏بس و قطعنامه 598 را پذیرفت، عراق به دلیل قدرت گرفتن نیروهاى نظامى‏اش دوباره بخش‏هایى از سرزمین ایران را به اشغال خود درآورد.

در پایان مى‏توان گفت که پس از فتح خرمشهر شرایط براى اتمام جنگ مهیا نبود و بعد از بازپس ‏گیرى خرمشهر، منطقه با حمله اسرائیل به جنوب لبنان روبرو شد و وقفه‏ اى در ادامه جنگ پیش آمد و نیروى ایران متوجه جنوب لبنان بود؛ اما زمانى که احساس شد فتح خرمشهر به تنهایى براى ریشه‏ کن کردن تجاوز و به دست آوردن حقوق ایران کافى نیست، شعار ادامه «عملیات و دفاع» تا تنبیه متجاوز و ریشه کردن تجاوز مطرح شد. بررسى علل و عوامل پایان جنگ؛ در پایان جنگ هر چند ویژگى‏هاى روانى و شخصیتى صدام هنوز موجود بود - چنان که در حمله به کویت دوباره بروز کرد - ولى شرایط بین ‏المللى و منطقه‏ اى دیگر به هیچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند؛ بنابراین در قطع‏نامه 598 شوراى امنیت بسیارى از خواسته‏ هاى مشروع و بر حق جمهورى اسلامى ایران را لحاظ کرده، عزم خود را بر پایان جنگ نمایان ساختند که در این جا به صورت اختصار به بعضى از مهم‏ترین زمینه‏ هاى آن اشاره مى‏ شود:

در سال‏هاى پایانى جنگ، جهان از پیروزى‏هاى نظامى ایران احساس خطر و نگرانى مى‏کرد و شرایط نظامى و سیاسى به نفع جمهورى اسلامى ایران تغییر کرده بود و اینک در کارنامه نظامى ایران، نقاط درخشانى همچون بازپس‏ گیرى خرمشهر، تصرف جزایر مجنون، فتح فاو و نقاطى در کردستان عراق به چشم مى‏خورد. در عرصه سیاسى نیز جمهورى اسلامى ایران، تقریبا یکه و تنها موفق شده بود، دوبار تلاش عراق براى ریاست بر جنبش غیرمتعهدها را خنثى سازد و با برنامه ‏ها و اقدامات تبلیغى سیاسى خود، حقیقت متجاوز بودن عراق و واقعیت تساهل و تسامح جهانى را نشان دهد. از این رو ادامه جنگ و منازعه به خصوص به شکلى که در ماه‏هاى آخر با حمله به نفتکش‏ها و مختل شدن امنیت خلیج فارس و... ادامه یافت، به ضرر برخى قدرت‏هاى بزرگ بود.

از سوى دیگر پیروزى‏هاى نهایى ایران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان‏هاى ایران در مورد عراق، نشانه شکست کامل سیاست‏هاى غرب در حمایت از عراق به شمار مى‏آمد. کشورهاى حامى عراق به وحشت افتاده بودند و خود عراق نیز بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شکست‏ هاى پى‏ درپى دریافته بود که در آن شرایط نه تنها امکان پیروزى بر ایران را ندارد، بلکه باید به هر ترتیب ممکن و با تمسک به هر وسیله ‏اى، از شکست خود جلوگیرى کند و به جنگ اشغالگرانه پایان دهد. در چنین فضایى و پس از یأس قدرت‏هاى بزرگ از شکست ایران، آنان قطعنامه 598 را که بر خلاف قطع‏نامه‏ هاى پیشین تا اندازه‏اى متضمن نظریات و حقوق مسلّم ایران بود، به تصویب برسانند؛ اما این قطع‏نامه به رغم نقاط مثبت خود، داراى نقاط ضعف و ابهامات زیادى بود، و تردیدهایى را در پذیرش این قطع‏نامه از سوى ایران به وجود آورده بود؛ از این‏رو قدرت‏هاى بزرگ که مصمم بر پایان جنگ بودند فشارهاى نظامى و سیاسى زیادى را براى قبول قطع‏نامه، به ایران وارد آوردند. این فشارها، عبارت بود از:

دخالت مستقیم آمریکا در جنگ و حمله به هواپیماى مسافربرى ایران، تشدید حملات و حضور آمریکا در خلیج فارس، بمباران سکوهاى نفتى ایران، بمباران شیمیایى مناطق مسکونى و جبهه‏ ها از سوى عراق و... و سرانجام بر اثر این عوامل، ایران تصمیم به پذیرش قطع‏نامه‏ ى 598 و قبول آتش بس گرفت؛ البته قبول آن در چنین شرایطى، به فرموده امام(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بود. مقاومت دفاعى بى‏ نظیر ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلى، در مقابل هجوم قدرت‏هاى بزرگ با وجود همه مشکلات و ناملایمات، انقلاب نوپاى اسلامى را بیمه و بسیارى از حقوق مسلّم ایران را تأمین نمود. همچنین استقلال و تمامیت ارضى کشور را تضمین کرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت را در مقابل استکبار جهانى تعلیم داد.

براى مطالعه بیشتر به کتاب زیر مراجعه کنید: پى ‏نوشت:

1. جنگ تحمیلى (مجموعه مقالات، ص‏51 و 232).

2. تاریخ سیاسى جنگ تحمیلى، على‏اکبر ولایتى، ص‏137.

3. آغاز تا پایان، سیرى در جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه.

4. پس از بحران، هاشمى رفسنجانى، کارنامه و خاطرات، 1361.

5. علیرضا لطف‏ الله‏ زادگان، پاسخ به ابهامات، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379. ( منبع : فتح خرمشهر و چرایى ادامه جنگ؟! ، علیرضا محمدی ، مجله پرسمان ، شماره 21 - خرداد 1383)

در پایان مناسب دیدیم گفتگویی با دکتر ولایتی در این زمینه ارائه شود:

یکی دیگر از ابهاماتی که درباره مواضع ایران در جنگ مطرح است، فاصله بیش از یک سال بین تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت تا پذیرش آتش‌بس از سوی ایران است. منتقدان دیپلماسی جمهوری اسلامی که عمدتا از طیف غربگرا و لیبرال هستند، شما را به سرسختی و عملکرد ایدئولوژیکی در این مقطع متهم می‌کنند و مدعی هستند، در زمانی که شما باید منعطف عمل کرده و به سرعت به جنگ پایان می‌دادید، بیش از یک سال برای پذیرش مقاومت کردید و این مسئله باعث شد تا ما هزینه‌های سنگینی تحمل کنیم؟ خلاصه سوال :

جواب: جواب زرنگار: دکتر ولایتی: این اظهارات نیز همانند دیگر اظهارات آنان، بیش از آن‌که بر اساس اطلاعات و دیدگاه‌های کارشناسی باشد، از سر بی‌اطلاعی و از موضع سیاسی مطرح شده است. واقعیت آن است که وقتی قطعنامه 598 در سال 1366 تصویب شد، نیازمند یک آیین‌نامه اجرایی بود که دبیرکل پس از مدتی کوتاه، آیین‌نامه اجرایی آن را ارائه کرد. در حالی که ما معتقد بودیم، قطعنامه و آیین‌نامه اجرایی آن باید همزمان پذیرفته شوند، اما عراق آیین‌نامه اجرایی را که در واقع روح اصلی قطعنامه بود، نمی‌پذیرفت و این مسئله یک سال ادامه پیدا کرد. موضع ایران این بود که پذیرش قطعنامه بدون پذیرفتن آیین‌نامه اجرایی، بی‌معنا و بی‌نتیجه است. بند اول قطعنامه درباره عقب‌نشینی به مرزها بود و اگر برنامه زمانبندی آن تعیین نمی‌شد، عراقی‌ها پس از آتش‌بس، آن‌قدر در خاک ما باقی می‌ماندند و مناطق اشغال‌شده را در تصرف خود نگه می‌داشتند که فضای حاکم بر جامعه بین‌المللی از بین می‌رفت. بنابراین عراقی‌ها با آیین‌نامه اجرایی که توسط «خاویر پرز دکوئیار» ارائه شده بود، مخالفت کردند و این به معنای مخالفت با خود قطعنامه بود. نشانه این امر نیز آن بود که حتی پس از پذیرش یک‌طرفه قطعنامه و آیین‌نامه اجرایی از سوی ایران،‌ عراق آن را نپذیرفت و به ما حمله کرد، منافقین را به داخل خاک کشور اعزام کرد و تعداد زیادی اسیر از ما گرفت تا در زمان مبادله اسرا وضع متعادلی با ما داشته باشد.

بنابراین تا زمانی که ما قطعنامه را بدون پذیرش آیین‌نامه اجرایی از طرف عراق، در تابستان 1367 پذیرفتیم، کشورهای غربی که به صورت مداوم بر این نکته تأکید می‌کردند که عراق قطعنامه را پذیرفته و ایران نمی‌پذیرد، غافلگیر شدند چراکه ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله می‌کرد. در این هنگام وقتی که برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، دیدم که طارق عزیز حاضر نیست آتش‌بس را بپذیرد و فقط اصرار دارد که مذاکرات دوجانبه، سریعا آغاز شود. از تهران هم به من فشار می‌آمد که زودتر آتش‌بس را اعلام کنید. ولی عراقی‌ها نمی‌پذیرفتند. لذا من با یک ترفند دقیق اعلام کردم تا وقتی عراق آتش‌بس را نپذیرد مذاکره با وزیر خارجه این کشور معنی ندارد در حقیقت آغاز مذاکره را به پذیرش آتش‌بس از سوی عراق منوط کردم و توانستیم از این ابزار استفاده کنیم. در این شرایط، همه دنیا بسیج شد تا عراق را وادار به پذیرش قطعنامه کند. «بندر بن سلطان»‌ سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت؛ همه غربی‌ها به صدام فشار آوردند که آتش‌بس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، «طارق عزیز» هم زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار می‌کرد که دستوری برای پذیرش آتش‌بس ندارد، ولی پس از فشار زیاد جامعه بین‌الملل، سرانجام عراق آتش‌بس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت. طبق آیین‌نامه اجرایی قطعنامه، پس از آتش‌بس، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین مواضع عراق و ایران مستقر می‌شدند تا بر آتش‌بس نظارت کنند و پس از تعیین یک وقت مشخص، عقب‌نشینی به مرزها انجام می‌شد؛ پس از یک زمان معین هم مبادله اسرا و تعیین متجاوز انجام می‌شد. عراقی‌ها به این خاطر زیر بار پذیرش قطعنامه نمی‌رفتند که می‌‌خواستند با آتش‌بس گروکشی کنند؛ یعنی از اهرم آتش‌بس برای لغو قرارداد «1975 الجزایر» استفاده کنند، هدفی که در جنگ به آن دست نیافته بودند. به خاطر همین مسئله، زمانی که ما مذاکره با طارق عزیز را آغاز کردیم، عراقی‌ها اصرار کردند که آتش‌بس و لایروبی اروندرود، همزمان مورد مذاکره قرار گیرد؛ ما گفتیم لایروبی بر اساس ساز و کار پیش‌بینی‌شده در قرارداد «1975 الجزایر» باید انجام شود،

اما طارق عزیز گفت: «ما حاضر نیستیم در چارچوب قرارداد 1975 به لایروبی بپردازیم. ابتدا لایروبی کنیم، بعد وارد بحث قرارداد 1975 می‌شویم» که اینجا ترفند عراقی‌ها برای ما مشخص شد، چراکه از نظر حقوق بین‌الملل، اگر شما بتوانید یکی از بندهای یک قرارداد را معلق و بی‌اثر کنید، سایر بندهای آن هم غیرقطعی و قابل مذاکره تلقی می‌شود و به همین خاطر، عراقی‌ها می‌خواستند با کنار گذاشتن بند مربوط به لایروبی اروند در قرارداد «1975 الجزایر» کل قرارداد را زیر سؤال ببرند. این مسئله باعث گره خوردن مذاکرات شد و حدود دو سال پس از آتش‌بس، مسئله معلق ماند. البته طی این مدت، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین نیروهای ما و ارتش عراق مستقر بودند و در واقع آتش‌بس شده بود، اما از صلح خبری نبود. نکته مهم در مذاکرات و مواضع عراق و طارق عزیز این بود که آنها تمایل داشتند که نقش سازمان ملل را تضعیف یا حذف کنند و مذاکرات بدون نظارت و دخالت سازمان انجام شود، اما اصرار داشتیم سازمان ملل حضور داشته باشد؛ چراکه در میدان نظامی، شرایط پیش از سال 1366 را نداشتیم و می‌‌خواستیم از ابزار سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده کنیم و هرکجا که مذاکرات به بن‌بست می‌خورد، از عامل سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده می‌کردیم. حتی در ژنو مدتها بر سر نحوه چیدن میز مذاکره بحث کردیم، چراکه این مسئله معنای خاصی می‌دهد. موضع ما این بود که میز مذاکره باید به شکل مثلث چیده شود؛ یک طرف ما، یک ضلع عراق و ضلع سوم هم سازمان ملل که سرانجام هم همین‌گونه شد. اختلاف دیگر، محل مذاکره بود. ما اصرار داشتیم مذاکرات در نیویورک برگزار شود، اما آنها اصرار داشتند که در ژنو انجام شود. چراکه در نیویورک، با حضور سفرای برجسته کشورهای جهان، لابی سیاسی قوی‌تری وجود داشت و ما می‌توانستیم از آن برای فشار به عراق برای رسیدن به صلح استفاده کنیم. اما در ژنو این امکان وجود نداشت. به هر حال طی مدت دو سال و با شورهای فراوان، مذاکرات 598 انجام شد. هرچند، قطعنامه 598 برای ما شیرین نبود و حضرت امام(ره) هنگام پذیرش قطعنامه از آن تعبیر «جام زهر» کردند و در نامه محرمانه خود که برای مسئولان مجلس قرائت شد، به علل نارسایی‌ها و دلایل پذیرش قطعنامه اشاره کردند. جمهوری اسلامی ایران از آغاز تجاوز رژیم عراق، خواهان صلح بوده است اما صلحی حقیقی و شرافتمندانه که حاوی مقدمات زیر می باشد:

1. دفع آتش تجاوز

2. شناسایی متجاوز

3. تعیین خسارات و تنبیه متجاوز

4. تضمین صلح و بقای آن به کشور مورد تجاوز بر این اساس امام(ره) همواره خواهان پایان دادن به جنگ بود اما پایانی که متضمن حقوق ملت مظلوم ایران باشد.

وانگهی امام راحل(ره) در هر کاری به نظر کارشناسان و متخصصان بسیار اهمیت می داد، چنان که در نامه مشهور ایشان در پایان جنگ مشاهده می نماییم. تحقیقا اگر نظر فرماندهان و کارشناسان جنگ مبتنی بر ادامه دفاع مقدس بود، امام همان نظر را می پذیرفتند، و از همه مهم تر لحن سخنان و محتوای رهنمودهای امام خمینی(ره) به ویژه پس از فتح خرمشهر، گویای صلحی عادلانه بود ه از ارکان حقوقی صلح حکایت می کرد. برای مثال معظم له طی سخنانی در جمع گروهی از دانشجویان دانشکده افسری ارتش و مسئولین این دانشکده فرمودند: «از اول هم صلح طلب بودیم و صلح یکی از اموری است که ما به تبع از اسلام قبول کردیم. صلح اسلامی، صلحی که برادر می شوند بعد از صلح و ما طالب این هستیم. اما صلحی که اصلا اعتنا نکنند به این که جنایت کردند در این جا و اعتنا نکنند به این که غراماتی وارد شده است و باید جبران بکنند، خساراتی وارد شده است و باید جبران بکنند این اسمش صلح نیست، این اسمش را می توانی بگذاریم صلح صدامی.»روزنامه جمهوری اسلامی، 12/7/1361 امام راحل؛ همین منطق را تا پایان جنگ دنبال نمودند و حتی مفاد قطعنامه 598 را که پذیرفتند متضمن صلح واقعی و عادلانه ندانستند، از این جهت پذیرش آن را چون نوشیدن جام زهر دانستند، بنابراین می توان در یک کلام گفت که امام امت، بر اساس حفظ مصلحت اسلام و مسلمین تصمیم گیری می کرد. کما این که پذیرش قطعنامه 598 نیز بر اساس همین مسئله صورت پذیرفت. این مسئله در پیام تاریخی ایشان پس از قبول قطعنامه، به چشم می خورد:

«و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود، این است که من تا چند روز قبل به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ معتقد بودم و مصلح نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی ... با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت کردم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم.» البته بررسى علل و عوامل پایان جنگ در پایان جنگ هر چند ویژگى‏ هاى روانى و شخصیتى صدام هنوز موجود بود، چنان که در حمله به کویت دوباره بروز کرد ولى شرایط بین‏ المللى و منطقه ‏اى دیگر به هیچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراین در قطع‏نامه 598 شوراى امنیت بسیارى از خواسته‏ هاى مشروع و بر حق جمهورى اسلامى ایران را لحاظ کرده و عزم خود را بر پایان یافتن جنگ نمایان ساختند.

در این جا به صورت اختصار به بعضى از مهم‏ترین زمینه‏ هاى آن اشاره مى‏شود:

در سال‏هاى پایانى جنگ، جهان از پیروزى‏هاى نظامى ایران احساس خطر و نگرانى مى‏کرد. شرایط نظامى و سیاسى، به نفع جمهورى اسلامى ایران تغییر کرده بود و اینک در کارنامه‏ ى نظامى ایران، نقاط درخشانى (همچون بازپس‏ گیرى) خرمشهر، تصرف جزایر مجنون، فتح فاو، و نقاطى در کردستان عراق) به چشم مى‏خورد.

در عرصه سیاسى نیز جمهورى اسلامى ایران، تقریبا یکه و تنها موفق شده بود، دوبار تلاش عراق براى ریاست بر جنبش غیرمتعهدها را، خنثى سازد و با برنامه ‏ها و اقدامات تبلیغى ـ سیاسى خود، حقیقت متجاوز بودن عراق و واقعیت تساهل و تسامح جهانى را نشان دهد. از این رو ادامه‏ ى جنگ و منازعه به خصوص به شکلى که در ماه‏هاى آخر (حمله به نفتکش‏ها و مختل شدن امنیت خلیج فارس و...) به ضرر برخى قدرت‏هاى بزرگ بود.

از سوى دیگر پیروزى‏هاى نهایى ایران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان‏هاى ایران در مورد عراق، نشانه‏ ى شکست کامل سیاست‏هاى غرب در حمایت از عراق به شمار مى‏ آمد. کشورهاى حامى عراق به وحشت افتاده بودند. و خود عراق نیز، بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شکست‏ هاى پى در پى، دریافته بود که در آن شرایط نه تنها امکان پیروزى بر ایران را ندارد؛ بلکه باید به هر ترتیب ممکن و با تمسک به هر وسیله ‏اى، از شکست خود جلوگیرى کند و به جنگ اشغال گرانه پایان دهد.

در چنین فضایى و پس از یأس قدرت‏هاى بزرگ از شکست ایران، باعث شد آنان قطعنامه‏ ى 598 را ـ که بر خلاف قطعنامه‏ هاى پیشین تا اندازه متضمن نظریات و حقوق مسلّم ایران بود ـ به تصویب برسانند. اما این قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، داراى نقاط ضعف و ابهامات زیادى بود، (ر.ک: على‏ اکبر ولایتى، تاریخ سیاسى جنگ تحمیلى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1376، ص 243). و تردیدهایى را در پذیرش این قطعنامه از سوى ایران به وجود آورده بود. لذا قدرت‏هاى بزرگ ـ که مصمم بر پایان جنگ بودند ـ فشارهاى نظامى و سیاسى زیادى را براى قبول قطعنامه، به ایران وارد آوردند. این فشارها، عبارت بود از،:

دخالت مستقیم آمریکا در جنگ و حمله به هواپیماى مسافربرى ایران،

تشدید حملات و حضور آمریکا در خلیج فارس،

بمباران سکوهاى نفتى ایران،

بمباران شیمیایى مناطق مسکونى و جبهه‏ ها از سوى عراق و... و سرانجام بر اثر این عوامل، ایران تصمیم به پذیرش قطعنامه‏ى 598 و قبول آتش بس گرفت. البته قبول آن در چنین شرایطى، به فرموده امام(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بود. مقاومت دفاع بى‏ نظیر ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلى، در مقابل هجوم قدرت‏هاى بزرگ ـ به رغم همه‏ ى مشکلات و ناملایمات ـ انقلاب نوپاى اسلامى را بیمه و بسیارى از حقوق مسلّم ایران را تأمین نمود. هم چنین استقلال و تمامیت ارضى کشور را تضمین کرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استکبار جهانى داد. جهت مطالعه بیشتر ر.ک:

1- جنگ تحمیلى (مجموعه مقالات، ص 51 و 232 )

2- تاریخ سیاسى جنگ تحمیلى، ص 137، على‏ اکبر ولایتى

3- آغاز تا پایان، سیرى در جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه

4- پس از بحران، هاشمى رفسنجانى کارنامه و خاطرات، 1361

5- علیرضا لطف الله زادگان، پاسخ به ابهامات، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379

6- تاریخ دفاع مقدس، دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی، بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس، 1380.

7- مجموعه مصاحبه روزنامه کیهان با آقای هاشمی رفسنجانی، بهمن 1382.


8 . سایت جامع دفاع مقدس http://www.sajed.ir//


9 . http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19673&ParentID=4597&Language=1
10 . http://www.dsrc.ir/ (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100134548)


جمعه 96 مرداد 6 , ساعت 5:36 عصر

ملت ایران لقد صدق اللّه رسوله الرءیا بالحق لتد خلن المسجد الحرام ان شاءاللّه آمنین.(1) علیرغم گذشت یک سال از کشتار فجیع و بی رحمانه حجاج بی دفاع و زائران مؤمن و موحد به وسیله نوکران امریکا و سفاکان آل سعود، هنوز شهر خدا و خلق خدا در بهت و حیرتند.

آل سعود با کشتن میهمانان خدا و به خاک و خون کشیدن بهترین بندگان حق نه تنها حرم را، که جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان و آزادگان را عزادار ساخت.

مسلمانان جهان در سال گذشته و برای اولین بار عید قربان را با شهادت فرزندان ابراهیم – علیه السلام – که دهها بار از مصاف با جهانخواران و اذناب آنان برگشته بودند، در مسلخ عشق و در منای رضایت حق جشن گرفتند و بار دیگر امریکا و آل سعود، بر خلاف راه و رسم آزادگی، از زنان و مردان، از مادران و پدران شهید، از جانبازان بی پناه ما کشته ها گرفتند، و در آخرین لحظات نیز با ناجوانمردی و قساوت بر پیکر نیمه جان سالخوردگان و بر دهان تشنه و خشکیده مظلومان ما تازیانه زدند و انتقام خود را از آنان گرفتند.

انتقام از چه کسانی و از چه گناهی؟ انتقام از کسانی که از خانه خویش به سوی خانه خدا و خانه مردم هجرت نموده بودند! انتقام از کسانی که سالها کوله بار امانت و مبارزه را بر دوش کشیده بودند. انتقام از کسانی که همچون ابراهیم – علیه السلام – از بتشکنی برمی گشتند، شاه را شکسته بودند، شوروی و امریکا را شکسته بودند، کفر و نفاق را خرد کرده بودند. همانها که پس از طی آن همه راهها با فریاد: واءذن فی الناس بالحج یاءتوک رجالا(2) پا برهنه و سر برهنه آمده بودند تا ابراهیم را خوشحال کنند، به میهمانی خدا آمده بودند تا با آب زمزم گرد و غبار سفر را از چهره بزدایند، و عطش خویش را در زلال مناسک حج برطرف نمایند و با توانی بیشتر مسئولیتپذیر گردند و در سیر و صیرورت ابدی خود نه تنها در میقات حج، که در میقات عمل نیز لباس و حجاب پیوستگی و دلبستگی به دنیا را از تن به در آورند. همانها که برای نجات محرومان و بندگان خدا راحتی راحت طلبان را بر خود حرام، و محرم به احرام شهادت شده بودند و عزم را جزم کردند تا نه تنها بنده زرخرید امریکا و شوروی نباشند، که زیر بار هیچکس جز خدا نروند.

آمده بودند که دوباره به محمد – صلی اللّهعلیه و آله و سلم – بگویند که از مبارزه خسته نشده اند و به خوبی می دانند که ابی سفیان و ابی لهب و ابی جهل برای انتقام در کمین نشسته اند، و با خود می گویند مگر هنوز لات و هبل در کعبه اند.

آری، خطرناکتر از آن بتها، اما در چهره و فریبی نو.

آنها می دانند که امروز حرم، حرم است اما نه برای ناس، که برای امریکا! و کسی که به امریکا لبیک نگوید و به خدای کعبه رو آورد سزاوار انتقام خواهد شد.

انتقام از زائرانی که همه ذرات وجود و همه حرکات و سکنات انقلابشان مناسک ابراهیم را زنده کرده است، و حقیقتا می رود تا فضای کشور و زندگی خویش را با آوای دلنشین لبیک،اللهم لبیک معطر سازد.

آری، در منطق استکبار جهانی هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد، و مفتیها(3) و مفتی زادگان این نوادگان بلعم باعوراها،(4) به قتل و کفر او حکم خواهند داد.

بالاخره در تاریخ اسلام می بایست آن شمشیر کفر و نفاقی که در لباس دروغین احرام یزیدیان و جیره خواران بنی امیه – علیهم لعنهاللّه – برای نابودی و قتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام، یعنی حضرت ابی عبداللّه الحسین – علیه السلام – و یاوران با وفای او، پنهان شده بود مجددا از لباس همان میراث خواران بنیسفیان به درآید و گلوی پاک و مطهر یاوران حسین – علیه السلام – را در آن هوای گرم، در کربلای حجاز و در قتلگاه حرم، پاره کند، و همان اتهاماتی را که یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را خارجی و ملحد و مشرک و مهدورالدم معرفی کردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند، که انشاءاللّه ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.

اما زائران کشورها که یقینا با کنترل و ارعاب دولتها و حکومتهایشان به مکه سفر کرده اند، جای دوستان و برادران و حامیان و همسنگران واقعی خود را در میان خود خالی خواهند یافت. آل سعود برای پرده پوشی جنایات هولناک سال گذشته خود و همچنین توجیه صدعن سبیل اللّه(5) و منع حجاج ایرانی از ورود به حج، زائران را زیر بمباران شدید تبلیغات خود قرار خواهد داد، و آخوندهای درباری و مفتیهای خودفروخته – لعنهاللّهعلیهم – در کشورهای اسلامی خصوصا حجاز توسط رسانه ها و مطبوعات دست به نمایشها و سخنرانیها زده و عرصه را بر تفکر و تحقیق زائران درباره فهم و درک فلسفه واقعی حج و نیز پی بردن به ماجرای از پیش طراحی شده شیطان بزرگ در قتل میهمانان خدا تنگ خواهند نمود و مسلم در چنین شرایطی رسالت زائران بسیار سنگین است.

بزرگترین درد جوامع اسلامی این است که هنوز فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی را درک نکرده اند، و حج با آنهمه راز و عظمتی که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل و بی ثمر باقی مانده است. یکی از وظایف بزرگ مسلمانان پی بردن به این واقعیت است که حج چیست و چرا برای همیشه باید بخشی از امکانات مادی و معنوی خود را برای برپایی آن صرف کنند.


چیزی که تا به حال از ناحیه ناآگاهان و یا تحلیلگران مغرض و یا جیره خواران به عنوان فلسفه حج ترسیم شده است این است که حج یک عبادت دسته جمعی و یک سفر زیارتی – سیاحتی است.

به حج چه که چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد وبا چه کیفیت در مقابل جهان سرمایه داری و کمونیسم ایستاد! به حج چه که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند! به حج چه که باید برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان چاره اندیشی نمود! به حج چه که مسلمانان باید به عنوان یک نیروی بزرگ و قدرت سوم جهان خودنمایی کنند! به حج چه که مسلمانان را علیه حکومتهای وابسته بشوراند.

بلکه حج همان سفر تفریحی برای دیدار از قبله و مدینه است و بس! و حال آنکه حج برای نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی رسد حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود حج پیامآور و ایجاد و بنای جامعه ای به دور از رذایل مادی و معنوی است.

حج تجلی و تکرار همه صحنه های عشقآفرین زندگی یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست.

و مناسک حج مناسک زندگی است و از آنجا که جامعه امت اسلامی ، از هر نژاد و ملیتی، باید ابراهیمی شود تا به خیل امت محمد – صلی اللّهعلیه و آله و سلم – پیوند خورد و یکی گردد و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگی توحیدی است. حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادی و معنوی مسلمانان است. حج بسان قرآن است که همه از آن بهره مند می شوند، ولی اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامی اگر دل به دریای معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاستهای اجتماعی آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهای هدایت و رشد و حکمت و آزادگی را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است.

و به همان اندازه ای که آن کتاب زندگی و کمال و جمال در حجابهای خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاک کج فکریهای ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگی و فلسفه زندگی ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتی که میلیونها مسلمان هر سال به مکه می روند و پا جای پای پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر می گذارند، ولی هیچکس نیست که از خود بپرسد ابراهیم و محمد – علیهمالسلام – که بودند و چه کردند ، هدفشان چه بود، از ما چه خواسته اند؟ گویی به تنها چیزی که فکر نمی شود به همین است.

مسلم حج بی روح و بی تحرک و قیام، حج بی برائت، حج بی وحدت، و حجی که از آن هدم کفر و شرک بر نیاید، حج نیست.

خلاصه ، همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه های زندگیشان کوشش کنند، و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج همه بافته ها و تافته های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند. اما آنچه زائران عزیز باید بدانند اینکه امریکا و آل سعود حادثه مکه را یک مبارزه فرقه ای و نزاع قدرت میان شیعه و سنی ترسیم نموده ، و ایران و رهبران آن را به عنوان کسانی که هوس رسیدن به یک امپراتوری بزرگ را در سر می پرورانند معرفی می کنند تا بسیاری از کسانی که از مسیر حوادث سیاسی جهان اسلام و نقشه های شوم جهانخواران بیخبرند تصور کنند که فریاد برائت ما از مشرکین و مبارزه ما برای کسب آزادی ملتها در مسیر کسب قدرت سیاسیمان و گسترش قلمرو جغرافیای حکومت اسلامی است.

البته برای ما و همه اندیشمندان و محققانی که از نیات پلید تشکیلات آل سعود باخبرند جای تعجب نیست که به ایران و حکومتی که از بدو پیروزی تا به حال فریاد وحدت مسلمین را سر داده است و در همه حوادث جهان اسلام خود را شریک غم و شادی مسلمانان می داند تهمت افتراق و جدایی مسلمانان را بزنند، و یا بالاتر از آن، زائرانی را که به عشق زیارت مرقد پیامبر و حرم امن الهی به حجاز رفته اند به لشکرکشی و تشکل برای تصرف کعبه و آتش زدن حرم خدا و تخریب مدینه پیامبر متهم نمایند! و دلیل و مدرک این کار را حضور پاسداران و نظامیان و مسئولین کشورمان در مراسم حج ذکر کنند! آری، در منطق آل سعود نظامی و پاسدار کشور اسلامی باید با حج بیگانه باشد، و اینگونه سفرها برای مسئولین کشوری و لشکری تعجبآور و توطئه انگیز می شود.

از نظر استکبار، مسئولین کشورهای اسلامی باید به فرنگ بروند، آنها را به حج چه کار! دستنشاندگان امریکا آتش زدن پرچم امریکا را به حساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و امریکا و اسرائیل را به حساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشته اند، و نیز مسئولین و نظامیان ما را با لباس احرام به عنوان رهبران توطئه معرفی کرده اند! واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب و خصوصا امریکا و شوروی، عملا جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کرده اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ مرز و حد و قانونی نمی شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و کاملا توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بینالمللی می دانند.

اما در بخش قرنطینه سیاسی که متاسفانه اکثر ملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان در آن محصور و زندانی شده اند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد، همه قوانین و مقررات و فرمولها همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای دست نشاندگان و در برگیرنده منافع مستکبران خواهد بود.

و متاسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش همان حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند که حتی فریاد زدن از درد را نیز در درون این حصارها و زنجیرها جرم و گناهی نابخشودنی می دانند و منافع جهانخواران ایجاب می کند که هیچ کس حق گفتن کلمه ای که بوی تضعیف آنان را بدهد یا خواب راحت آنان را آشفته کند ندارد و از آنجا که مسلمانان جهان به علت فشار و حبس و اعدام، قدرت بیان مصیبتهایی را که حاکمان کشورشان بر آنها تحمیل کرده اند را ندارند، باید بتوانند در حرم امن الهی مصایب و دردهایشان را با کمال آزادی بیان کنند تا سایر مسلمانان برای رهایی آنان چاره ای بیندیشند.

لذا ما بر این مطلب پافشاری و اصرار می کنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهی، خود را از تمامی قید و بندهای ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ از چیزی که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیله ای برای رهایی خود استفاده نمایند.

حکومت آل سعود مسئولیت کنترل زائران خانه خدا را به عهده گرفته است و اینجاست که با اطمینان می گوییم که حادثه مکه جدای از سیاست اصولی جهانخواران در قلع و قمع مسلمانان آزاده نیست ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادی انرژی متراکم جهان اسلام داشته و داریم و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی این کار صورت خواهد گرفت و انشاءاللّه روزی همه مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان فریاد زنند و اثبات کنند که ابرقدرتها و نوکران و جیره خوارانشان از منفورترین موجودات جهان هستند کشتار زائران خانه خدا توطئه ای برای حفظ سیاستهای استکبار و جلوگیری از نفوذ اسلام ناب محمدی – صلی اللّه علیه و آله و سلم – است و کارنامه سیاه و ننگین حاکمان بی درد کشورهای اسلامی حکایت از افزودن درد و مصیبت بر پیکر نیمه جان اسلام و مسلمین دارد.

پیامبر اسلام نیازی به مساجد اشرافی و مناره های تزئیناتی ندارد پیامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است که متاسفانه با سیاستهای غلط حاکمان دست نشانده به خاک مذلت نشسته اند مگر مسلمانان جهان فاجعه قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتلعام زائران خانه خدا را فراموش می کنند? مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می کنند، و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار، می گذارند.

مسلمانان نمی دانند این درد را به کجا ببرند که آل سعود و خادمالحرمین به اسرائیل اطمینان می دهد که ما اسلحه خودمان را علیه شما به کار نمی بریم! و برای اثبات حرف خود با ایران قطع رابطه می کنند واقعا چقدر باید رابطه سران کشورهای اسلامی با صهیونیستها گرم و صمیمی شود تا در کنفرانس سران کشورهای اسلامی مبارزه صوری و ظاهری هم با اسرائیل از دستور کار آنان و جلسات آنان خارج شود.

اگر اینها یک جو غیرت و حمیت اسلامی و عربی داشتند، حاضر به یک چنین معامله کثیف سیاسی و خودفروشی و وطن فروشی نمی شدند.

آیا این حرکات برای جهان اسلام شرمآور نیست? و تماشاچیشدن گناه و جرم نمی باشد? آیا از مسلمانان کسی نیست تا بپاخیزد و اینهمه ننگ و عار را تحمل نکند? راستی ما باید بنشینیم تا سران کشورهای اسلامی احساسات یک میلیارد مسلمان را نادیده بگیرند و صحه بر آنهمه فجایع صهیونیستها بگذارند، و دوباره مصر و امثال آن را به صحنه بیاورند? حال، مسلمانان باور می کنند که زائران ایرانی برای اشغال خانه خدا و حرم پیامبر قیام کرده اند و می خواهند کعبه را دزدیده به قم ببرند! اگر مسلمانان جهان باور کرده اند که سران آنها دشمنان واقعی امریکا و شوروی و اسرائیل هستند، تبلیغات آنان هم در مورد ما را باور می کنند.

البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بینالملل اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم .حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم.

ما درصدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله و سلم – را در جهان استکبار ترویج نماییم.

و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی ، حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم. انشاءاللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگی که بر بلندای بام انسانیت باید صدای مظلومان را به همه عالم منعکس سازد و آوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با امریکا و شوروی و کفر و شرک نواخته شود و از خدا می خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم.

مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بی انتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند، و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارند، که دوران بنبست و نا امیدی و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است، و گلستان ملتها رخ نموده است و امیدوارم همه مسلمانان شکوفه های آزادی و نسیم عطر بهاری و طراوت گلهای محبت و عشق و چشمه سار زلال جوشش اراده خویش را نظاره کنند. همه باید از مرداب و باتلاق و سکوت و سکونی که کارگزاران سیاست امریکا و شوروی بر آن تخم مرگ و اسارت پاشیده اند به درآییم و به سوی دریایی که زمزم از آن جوشیده است روانه شویم، و پرده کعبه و حرم خدا را که به دست نامحرمان نجس امریکا و امریکازاده ها آلوده شده است با اشک چشم خویش شستشو دهیم. مسلمانان تمامی کشورهای جهان، از آنجا که شما در سلطه بیگانگان گرفتار مرگ تدریجی شده اید، باید بر وحشت از مرگ غلبه کنید، و از وجود جوانان پرشور و شهادتطلبی که حاضرند خطوط جبهه کفر را بشکنند استفاده نمایید. به فکر نگه داشتن وضع موجود نباشید، بلکه به فکر فرار از اسارت و رهایی از بردگی و یورش به دشمنان اسلام باشید، که عزت و حیات در سایه مبارزه است و اولین گام در مبارزه اراده است و پس از آن، تصمیم بر اینکه سیادت کفر و شرک جهانی، خصوصا امریکا را بر خود حرام کنید. ما در مکه باشیم یا نباشیم دل و روحمان با ابراهیم و در مکه است.

دروازه های مدینهالرسول را به روی ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمی شود. به سوی کعبه نماز می گزاریم و به سوی کعبه می میریم و خدا را سپاس می گزاریم که در میثاقمان باخدای کعبه پایدار مانده ایم و پایه های برائت از مشرکین را با خون هزاران هزار شهید از عزیزانمان بنیان نهاده ایم و منتظر هم نمانده ایم که حاکمان بی شخصیت بعض کشورهای اسلامی و غیر اسلامی از حرکت ما پشتیبانی کنند. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم.

جمهوری اسلامی ایران از مسلمانان آزاده جهان که علیرغم اختناق سیاسی حاکم بر آنها با ترتیب کنفرانسها و مصاحبه ها و سخنرانیها پرده از اسرار جنایتبار امریکا و آلسعود برداشتند و مظلومیت ما را به دنیا نشان دادند تشکر می نماید. مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم می شود، و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه ای را به وجود می آورند.

راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود? هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت? پس راهی جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما یکی از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت یا پیروزی.

که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است، که انشاءاللّه خداوند قدرت شکستن چهارچوب سیاستهای حاکم و ظالم جهانخواران، و نیز جسارت ایجاد داربستهایی بر محور کرامت انسانی را به همه مسلمین عطا فرماید، و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شوکت همراهی نماید.

بعضی افراد تا قبل از حادثه تلخ و شیرین حج در سال گذشته ، فلسفه اصرار جمهوری اسلامی ایران را بر راهپیمایی برائت از مشرکین به خوبی درک نکرده بودند و از خود و دیگران سؤال می کردند که در سفر حج و در آن هوای گرم چه ضرورتی به راهپیمایی و فریاد مبارزه است، و اگر هم فریاد برائت از مشرکین هم سر داده شود، چه ضرری متوجه استکبار می شود و چه بسا افراد ساده دلی تصور می کردند که دنیای به اصطلاح متمدن جهانخواران نه تنها تاب تحمل اینگونه مسائل سیاسی را خواهد داشت، که به مخالفان خود حتی بیش از این هم اجازه حیات و تظاهرات و راهپیمایی خواهند داد و دلیل این مدعا اجازه راهپیماییهایی است که در کشورهای به اصطلاح آزاد غرب داده می شود. ولی این مسئله باید روشن باشد که آنگونه راهپیماییها هیچگونه ضرری برای ابرقدرتها و قدرتها ندارد.

راهپیمایی مکه و مدینه است که بسته شدن شیرهای نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپیماییهای برائت در مکه و مدینه است که به نابودی سرسپردگان شوروی و امریکا ختم می شود و درست به همین جهت است که با کشتار دسته جمعی زنان و مردان آزاده از آن جلوگیری می شود، و در پناه همین برائت از مشرکین است که حتی ساده دلان می فهمند که نباید سر بر آستان شوروی و امریکا نهاد. ملت عزیز و دلاور ایران مطمئن باشند که حادثه مکه منشا تحولات بزرگی در جهان اسلام و زمینه مناسبی برای ریشه کن شدن نظامهای فاسد کشورهای اسلامی و طرد روحانینماها خواهد بود.

و با اینکه بیشتر از یک سال از حماسه برائت از مشرکان نگذشته است، عطر خونهای پاک شهدای عزیز ما در تمامی جهان پیچیده و اثرات آن را در اقصا نقاط عالم مشاهده می کنیم. حماسه مردم فلسطین یک پدیده تصادفی نیست. آیا دنیا تصور می کند که این حماسه را چه کسانی سروده اند و هم اکنون مردم فلسطین به چه آرمانی تکیه کرده اند که بی محابا و با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیستها مقاومت می کنند? آیا تنها آوای وطنگرایی است که از وجود آنان دنیایی از صلابت آفریده است? آیا از درخت سیاست بازان خود فروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه استقامت و زیتون نور و امید می ریزد? اگر اینچنین بود، اینها که سالهاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده اند! شکی نیست که این آوای اللّهاکبر است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیتالمقدس غاصبین را به نومیدی کشاند.و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانی خود فریاد رسای آزادی قدس را سر داد و مرگ بر امریکا، شوروی و اسرائیل گفت، و بر همان بستر شهادتی که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید.

آری، فلسطینی راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه چطور حصارهای آهنین فروریخت، و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد، و چطور خواب بنی اسرائیل در تصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره کوکب دریه فلسطین از شجره مبارکه لاشرقیه ولاغربیه ما برافروخت و امروز به همانگونه که فعالیتهای وسیعی در سراسر جهان برای به سازش کشیدن ما با کفر و شرک در جریان است، برای خاموش کردن شعله های خشم ملت مسلمان فلسطین نیز به همان شکل ادامه دارد و این تنها یک نمونه از پیشرفت انقلاب است و حال آنکه معتقدین به اصول انقلاب اسلامی ما در سراسر جهان رو به فزونی نهاده است و ما اینها را سرمایه های بالقوه انقلاب خود تلقی می کنیم و هم آنهایی که با مرکب خون طومار حمایت از ما را امضا می کنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیک می گویند و به یاری خداوند کنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است و من دست و بازوی همه عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند می بوسم، و سلام و درودهای خالصانه خود را به همه غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض می کنم: خداوند آثار و برکات معنویت شما را به جهان صادر نموده است، و قلبها و چشمان پرفروغ شما کانون حمایت از محرومان شده است و شراره کینه انقلابی تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است البته همه می دانیم که کشور ما در حال جنگ و انقلاب سختیها و مشکلاتی را تحمل کرده و کسی مدعی آن نیست که طبقات محروم و ضعیف و کمدرآمد و خصوصا اقشار کارمند و اداری، در تنگنای مسائل اقتصادی نیستند، ولی آن چیزی که همه مردم ما فراتر از آن را فکر می کنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ایران ثابت کرده اند که تحمل گرسنگی و تشنگی را دارند، ولی تحمل شکست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت. ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمامی جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است که در اینجا مجال ذکر همه آنها نیست. آیا ملت دلاور ایران در مقابل جنایات متعدد امریکا در خلیج فارس اعم از حمایت نظامی و اطلاعاتی به عراق و حمله به سکوهای نفتی و کشتیها و قایقها و سرنگونی هواپیمای مسافربری مقاومت نکرده است؟ آیا ملت ایران در جنگ دیپلماسی شرق و غرب علیه خود و ایجاد بازیهای سیاسی مجامع بین المللی مقاومت نکرده است؟ آیا ملت شجاع ایران در مقابل جنگ اقتصادی، تبلیغاتی، روانی و حملات ددمنشانه عراق به شهرها و موشکباران مناطق مسکونی و بمبارانهای مکرر شیمیایی عراق در ایران و حلبچه ، مقاومت نکرده است؟ آیا ملت عزیز ایران در مقابل توطئه منافقین و لیبرالها و زراندوزی و احتکار سرمایه داران و حیله مقدس مابان مقاومت نکرده است؟ آیا همه این حوادث و جریانات برای ضربه زدن به اصول انقلاب نبوده است؟ که اگر نبود حضور مردم، هر یک از این توطئه ها می توانست به اصول نظام ضربه بزند. که خدا را سپاس می گزاریم که ملت ایران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود عمل کند و صحنه ها را ترک نگوید


<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ